سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعتی رفته ولی هیچ خبر نیست از او آه کجا رفته عمو دیر کرده چه شده چند دلشوره زده مانده نفس زیر گلو دل مادر همه آتش همه خون نیست آبی که شود قطره اشکی ز پلکش بچکد روی لبان پسرش کو علمش مشک چه شد آمده بابا ز شریعه به حرم با کمری از چه خمیده چه شد آن دلخوشی دیده بیدار علمدار به لب گفت رباب وای شدم خانه خراب گوئیا بی اثر و بی ثمر است ناله لالائی من طفلک من طفلک دلخسته من طفل زبان بسته من کشت مرا دیده تو در تب و این حرم عطش این همه گرمای جگر سوز نفس تاب ندارد و حرم آب ندارد .



  • کلمات کلیدی : گل پرپر
  • نوشته شده توسط :سید محمد بنی احمدی::نظرات دیگران ( نظر)



    لیست کل یادداشت های این وبلاگ :