• وبلاگ : لحظه رهايي
  • يادداشت : شب آخر ....
  • نظرات : 1 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گمشده 

    سلام تصادفي به وبلاگتون بر خوردم . جايي كه رفتينو من 6 سال پيش تجر به كردم. حس زيبايي داشت مخصوصا نم نم بارون و نسيمي كه پلاكا و پيشوني بنداي اويز به ورودي در حسينيه رو نوازش مي داد . صداي پلاكا وقتي به هم مي خوردن تو رو ياد قافله حسين مي انداخت و مظلوميتش و غريبي زينب. نيمه شب توي حسينيه حاج همت دوكوهه خداحافظي بچه ها با مداحي وگريه.

    شعرتون باعث شد يادداشت بذارم چون من عيد مكه بودم . تلاقي جالبي بود. 2 تا حس خوب زنده شد با خوندن يادداشتتون.

    موفق باشين