«سخنی از امام جعفر صادق (ع)»
87/12/25 10:7 ص
امام صادق(ع) به نقل از سلمان فارسى فرمود: پیامبر اکرم(ص)فرمود: خداوند متعال مرا از درخشندگى نور خودش آفرید (4) نیز امام صادق(ع) فرمود: خداوند متعال خطاب به رسول اکرم(ص)فرمود: «اى محمد! قبل از این که آسمانها، زمین، عرش و دریا راخلق کنم. نور تو و على را آفریدم...».
ثقهالاسلام کلینى(ره) مىنویسد: امام صادق(ع) فرمود: «هنگام ولادتحضرت رسول اکرم(ص) فاطمه بنت اسد نزد آمنه (مادر گرامى پیامبر)بود. یکى از آن دو به دیگرى گفت: آیا مىبینى آنچه را منمىبینم؟
دیگرى گفت: چه مىبینى؟ او گفت: این نور ساطع که ما بین مشرق ومغرب را فرا گرفته است! در همین حال، ابوطالب(ع) وارد شد و بهآنها گفت:چرا در شگفتید؟ فاطمه بنت اسد ماجرا را به گفت. ابوطالب به اوگفت: مىخواهى بشارتى به تو بدهم؟
او گفت: آرى. ابو طالب گفت: از تو فرزندى به وجود خواهد آمد که وصى این نوزاد، خواهد بود
«چندی از فضایل اخلاقی رسول اعظم»
87/12/25 10:5 ص
احترام بزرگان
جریربن عبدالله گوید: چون رسول خدا مبعوث گردید، من به حضورش آمدم تا با او بیعت کنم، فرمود: یا جریر به چه منظورى پیش من آمدهاى، گفتم: یا رسول الله (ص) آمدهام تا بر دست تو مسلمان شوم، حضرت عباى خود را براى نشستن من به زمین پهن کرد. بعد به یاران خود فرمود: چون کسى که در میان قوم خویش محترم است پیش شما آید احترامش کنید: «اذا اتا کم کریم قوم فاکرموه»
نهى از بدگویى
ابن مسعود گوید: رسول خدا (ص) فرمود: کسى در پیش من از اصحابم بدگوئى نکند، مىخواهم وقتى که پیش شما مىآیم قلبم نسبت بشما آرام و بى دغدغه باشد: «قال رسول الله (ص): لا یبلغنى احد منکم عن اصحابى شیئا فانى احب ان اخرج الیکم و انا سلیم الصدر»
صبر و مقاومت
آنگاه که پسرش ابراهیم در حال جان دادن بود چنین فرمود: اگر فرزند در گذشته، براى پدر اجرى نداشت و اگر این نبود که زندگان به مردگان ملحق خواهند شد، در این صورت بر تو محزون مىشدیم اى ابراهیم، بعد به گریه افتاد و فرمود: چشم اشک مىریزد، قلب مىسوزد ولى جز آنچه خدا راضى باشد سخنى نمىگوئیم و اى ابراهیم ما در فراق تو محزونیم :
«و قال لابنه ابراهیم و هو یجود بنفسه: لولا ان الماضى فرط الباقى و ان الاخر لاحق بالاول لحزّنا علیک یا ابراهیم ثم دمعت عینه و قال: تدمع العین و یحزن القلب و لا نقول الا ما یرضى الرب و انّا بک یا ابراهیم لمحزونون»
«خجسته باد»
87/12/25 9:49 ص
ماه فروماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمد
امروز زمین به خود می بالد و آسمان از هر روز دیگر به زمین حسادت می کند .
گرامی باد میلاد خاتم النبیین و رئیس مذ هب تشیع .
«دل گفته های یک جانباز اعصاب و روان»
87/12/12 12:45 ص
مدت هاست که از کوچکترین سرو صدا خیلی زود عصبانی می شوم و از فرم لباس پوشیدن مردم بخصوص بسیاری از خانمها در سطح شهر آنقدر حرص و غصه می خورم که دلم می خواهد آنها را تنبیه کنم!! آرایش پسرها زنانه شده! زیر ابروها را بر می دارند. اصلا همه مردم بفکر راحتی و نشستن و خوردن و پول شده اند! ماشین های گران قیمت از سر و کول هم بالا می روند! مد و مد بازی، خارجی صحبت کردن، میزان فهم و شعور مردم شده است، کیسه های زباله را که نگاه می کنی پر از برنج و مواد غذایی است که مایحتاج چند روز یک خانواده مستاجر چهار نفره است!!!بی حیایی در رفتار مردم نشانه زرنگی و فهم بالای آنها ست و ارزش شده است. گوش هام مرتب صدای زنگ یا وزوزمثل: صدای حرکت گلوله توپخانه را می ده! نمی توانم آرام یک گوشه بنشینم، بی قرارم ! نه طاقت نشستن دارم، نه حال ایستادن! می خوام برم ولی چند قدم که می رم برمی گردم ببنیم کجا بودم؟ خیلی میل به سیگار دارم. فرقی نمی کنه چی باشه!حتی ته سیگار. نمی دونم چرا کسی من را نمی بیند. دیگر کسی یادی از من و دوستانم نمی کند. مگر جنگ نظامی که تمام شود دشمن تسلیم شده؟ اگر این حرف راست باشد پس ماهواره ها چرا تعطیل نشده اند.
خیلی از شب ها،از صدای خودم دوباره بیدار می شوم. یعنی همه را بیدار می کنم، خیس آبم، دست ها یا سرم خیلی درد می کند، بعدها می فهمم که یا به چیزی خوردم یا به کسی آسیب زدم، بیچاره همسرم، خیلی آهسته گریه می کند، خیلی تلاش می کنم ناراحت یا اذیت نشوم، به کسی گیر ندهم!! میگوید خیلی دوستم دارد، واقعا راست می گوید. مرتب با بچه ها دعوا و مرافعه می کند، دائم به آنها می گوید، باباتون مرده، خیلی با غیرته، مردم باید قدر امثال آنرا بیشتر بدانند. خلاصه خیلی به آنها می گوید انتظاری یا پولی از من نخواهند. ولی بچه ها نمی فهمند مادرشان چه می گوید.
استخوان هایم درد می کند. خیلی از وقت ها بچه ها را می بینم که روبرویم تکه تکه می شوند و خون و گوشت و استخوان هایشان وروی صورت و بدنم پاشیده می شود و باز احساس می کنم و نه یک دفعه بلکه هزاران دفعه.
گناه من وآنها چه بود. بچه ها وقتی به جبهه ها می آمدند، بسیاریشان زن و بچه مریض و گرفتاری های زیادی داشتند، ولی نمی توانستند پیش زن و بچه هایشام بمانند یا دنبال کرایه های عقب افتاده خود باشند چرا؟ مگر خودت یادت نمی آید؟ اصلا خودت کجا بودی؟ ! خیلی حیف هست ، مردم یادشان رفته ما چه کار کردیم!
خیلی ها هدف هواپیماهایی می شدند که شهرها را بمباران می کرد، ضد هوایی هایی که شلیک می کرد و مسابقه رفتن به زیر زمین ها و به پناهگاه های خارج از شهر و... نمی دانم!!!و خیلی هاشان از مملکت فرار می کردند.
اما ما آقا(امام خمینی«ره») را دوست داشتیم چراکه حرف و کلام خدا را می زد و ما می رفتیم به دنبال بی غیرت هایی که شب و روز به دنبال بی غیرت کردن مردم ما بودند و این به یک روز و یک ماه نکشید بلکه 8 سال به طول انجامید و ما جنگیدیم.آنها خیلی بودند ، حدود 30 الی 40 کشور نامرد را بیرون کردیم و یک وجب خاک را هم به آنها ندادیم ولی مردم چرا ما را فراموش کردند...
برگرفته از سایت فرهنگ انقلاب اسلامی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ :
ارزش و جایگاه اربعین حسینی از دیدگاه مقام معظم رهبری
ادامه
گوشی ایرانی
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
شب آخر ....
یادش بخیر ...........
در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون ................
گرامی باد
سال نو مبارک باد
سخنی از امام جعفر صادق (ع)
چندی از فضایل اخلاقی رسول اعظم
خجسته باد
دل گفته های یک جانباز اعصاب و روان
[عناوین آرشیوشده]